هنرمند |
با پای پیاده از جاده ای در بیا بان عبور می کردند. بین راه سر [ چهارشنبه 91/11/25 ] [ 11:40 عصر ] [ fateme ]
[ نظر ]
زن و شوهری بیش از 60 سال با هم زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند. درمورد همه چیز با هم صحبت می کردند و هیچ چیزی را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز، یک جعبه کفش بالای کمد پیر زن بود که از شوهرش خواسته بود که هرگز آن را باز نکند و درباره ی آن هم چیزی نپرسد.در این سال ها پیر مرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یه روز پیر زن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از او قطع امید کردند در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع و رجوع می کردند پیر مرد جعبه ی کفش را آورد و نزد همسرش برد.پیر زن تصدیق کرد که وقت آن رسیده است که همه چیز را در مورد جعبه کفش به شوهرش بگوید. پس از او خواست که در جعبه را باز کند. پیر مرد وقتی که در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی و مقداری پول به مبلغ 95 هزار دلار پیدا کرد پیر مرد در این باره از همسرش سوال کرد. پیر زن گفت هنگامی که ما با هم قرار ازدواج گذاشتیم مادر بزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک این است که هیچ وقت با هم مشاجره نکنید و او به من گفت که هر وقت از دست تو عصبانی شدم ساکت بمانم و یک عروسک ببافم پیر مرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و سعی کرد اشک هایش سرازیر نشود فقط دو عروسکدر جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود از این بابت در دلش شادمان شد پس رو به همسرش کرد و گفت این پول چطور؟ پیر زن در پاسخ گفت: آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست آوردم [ چهارشنبه 91/11/25 ] [ 11:37 عصر ] [ fateme ]
[ نظر ]
روزی به من گفتند : خودت باش ? بازی نکن ... [ چهارشنبه 91/11/25 ] [ 11:34 عصر ] [ fateme ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |